ابلهانه
آنچه گذشت.
کنکور دادیم
نتایج آمد
انتخاب رشته کردیم،
خب حقیقتا نتیجه باب میلم نبوده و نیست
و مسرانه ایستاده ام که آزاد و غیرانتفاعی نمیروم.
حقیقتش را به کسی نگفتم ،اما خب شما و اینجا فرق دارید ،
معتقدم حقم خیلی خیلی بیشتر از پرستاری آزاد است.
و یا حتی زبان و ادبیات انگلیسی و یا فرانسه دانشگاه های تهران (که احتمالا قبول می شوم).
خب ما دیروز علی رغم تمام معده درد و حالت تهوع و بی جانی عجیب دست و پاهایمان به خانه ی خاله ی مادرمان رفتیم و هرچه با خودمان جنگیدیم نتوانستیم به مادرمان بگوییم که نمیاییم چون درست یک سال از تمام محافل و گردهمایی های خانواده ی مادری مان فرار کردیم و حالا متاسفانه بهانه هایمان ته کشیده است.
در آن مهمانی کذایی ،خاله ی دیگر مادرمان با خوشحالی گفت:مبارک باشه خاله جان شنیدم نمره ت صفر شده و فلانی ما نمره اش نیم.
که خب از این همه وقاحت و حماقت زبانمان بند آمد.
خودشان رتبه ی فلانی شان را در بوق و کرنا کردند و به احدالناسی نگفتند که همان فلانی شان سهمیه داشته و آوردن رتبه ی سه هزار ،در بیست هزار نفر چنان هوش سرشاری نیاز ندارد.
و ما میدانیم که تماممممم درصد هایمان به استثنا عربی از وی بیشتر است و همان عربی را هم پنج درصد بیشتر از ما زده است.
ضمنا فلانی شان نوه شان است و فقط میخواهم بدانید این حرف احمقانه را از زبان یک پیرزن شنیده ام.
خب بعد از این جریانات که مادرمان را هم به غایب عصبی کرده بود به خانه برگشتیم
و تا صبح در تب و لرزی عجیب و بی سابقه سر کردیم، و حالا بهترم و کمتر عصبانی ام.
و درست در همین اثنا درگیر مشکلات یک رابطه ی دوستی چند ساله ایم که نمیدانیم تهش ،به کجا میرسد.
کنکور دادیم
نتایج آمد
انتخاب رشته کردیم،
خب حقیقتا نتیجه باب میلم نبوده و نیست
و مسرانه ایستاده ام که آزاد و غیرانتفاعی نمیروم.
حقیقتش را به کسی نگفتم ،اما خب شما و اینجا فرق دارید ،
معتقدم حقم خیلی خیلی بیشتر از پرستاری آزاد است.
و یا حتی زبان و ادبیات انگلیسی و یا فرانسه دانشگاه های تهران (که احتمالا قبول می شوم).
خب ما دیروز علی رغم تمام معده درد و حالت تهوع و بی جانی عجیب دست و پاهایمان به خانه ی خاله ی مادرمان رفتیم و هرچه با خودمان جنگیدیم نتوانستیم به مادرمان بگوییم که نمیاییم چون درست یک سال از تمام محافل و گردهمایی های خانواده ی مادری مان فرار کردیم و حالا متاسفانه بهانه هایمان ته کشیده است.
در آن مهمانی کذایی ،خاله ی دیگر مادرمان با خوشحالی گفت:مبارک باشه خاله جان شنیدم نمره ت صفر شده و فلانی ما نمره اش نیم.
که خب از این همه وقاحت و حماقت زبانمان بند آمد.
خودشان رتبه ی فلانی شان را در بوق و کرنا کردند و به احدالناسی نگفتند که همان فلانی شان سهمیه داشته و آوردن رتبه ی سه هزار ،در بیست هزار نفر چنان هوش سرشاری نیاز ندارد.
و ما میدانیم که تماممممم درصد هایمان به استثنا عربی از وی بیشتر است و همان عربی را هم پنج درصد بیشتر از ما زده است.
ضمنا فلانی شان نوه شان است و فقط میخواهم بدانید این حرف احمقانه را از زبان یک پیرزن شنیده ام.
خب بعد از این جریانات که مادرمان را هم به غایب عصبی کرده بود به خانه برگشتیم
و تا صبح در تب و لرزی عجیب و بی سابقه سر کردیم، و حالا بهترم و کمتر عصبانی ام.
و درست در همین اثنا درگیر مشکلات یک رابطه ی دوستی چند ساله ایم که نمیدانیم تهش ،به کجا میرسد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۷ ساعت 18:33
توسط ....
|