مشروحِ خواستهها
نمیدونم چمه، نمیدونم اگر چیکار کنم خوشحال و آسوده میشم؛ البته آسودگی انتظار زیادیه که از شرایط دارم نه؟
شاید اگر اتفاقی که منتظرشم بیفته حالم بهتر شه، اینقدر به در و دیوار بابتش چنگ زدم که همین پنج دقیقه پیش در اقدامی خلاقانه تو ذهنم گفتم خدایا به خاطر مامانم این داستان درست شه :))) چون معتقدم مامانم آدم مستجاب الدعوه ای هست :)
یا شایدم اگر مطمئن شم از مهر میریم دانشگاه آروم تر و با انگیزه تر باشم، هرچند کارشناسمون صراحتا گفته از مهر حضوریه و همه هم الزام واکسیناسیون دارن اما شرایط این روزها دوباره نگرانم میکنه.
فکر کنم همین دوتا خیلی خوشحالم کنه ولی یه شانسم میدم به یک تماس خوشحال کننده از عمو که طی اون دقیقا همون چیزهایی رو به بابام بگه که من میخوام.
یه سری چیزای جزئی دیگه هم هست که چون یه مقدار منشا پلید دارن فکر نکنم خدا پا پیش بذاره بابتشون.(مثل پیش اومدن شرایطِ شستن و پهن کردن یه بنده خدایی که یه مدته رو مخمه.)
ولی خب آقای خدا، من نه تنها یکی از اون سه تا خواستهی اصلی بلکه همهشون رو میخوام چرا که مامانبزرگ میگفت تو ندار و ناتوان نیستی و من اگر جای تو بودم و منطقهای به اسم خاورمیانه آفریده بودم حتما به خواسته های شخصی آدمهاش با توجه و تسامح؟! بیشتری برخورد میکردم.(گرچه که مادرم معتقده باید این جملات کلیشهای، چیپ و ادا روشن فکرا که چرا من در خاور میانه زاده شدم رو بذارم کنار و درسم رو بخونم.)
راستی چون که من خیلی ادم فرهیخته و سردبیر یک نشریه هستم در هفتهای که گذشت، دوتا فیلم دیدم، خیابان کاتالین رو خوندم و با علی بندری آشتی کردم و اپیزودهای دبرا رو گوش دادم.