در محضر استاد ارجمند راد
فکر کنم دلامون خیلی شکسته بود که یهو معاون جان😨 ظاهر شدن و گفتن که زنگ آخر اولین جلسه مشاوره تونه... همه ی کلاس از خوشی تررررکیددددددد
خلاصه با خیال راحت ورزش رو به هرهر و کرکر گذرونیدم و به محض اینکه زنگ تفریح آخر رو زدن دویدیم تو نمازخانونه جا بگیریم😂😂😮 که گفتن ۳۶۲ایی ها( یعنی ما 😐)کلاس دبیر محترم خانوم _ج_گفتن بیست دقیقه کارتون دارررن هیچی دیگه جامون رو در نهایت تواضع و خشوع به اون سوم دیگه سپردیم دست از پا دراااز ترر روانه شدیم به سوی منزلگه اول...
خلاااصه بعد بیست دقیقه و تموم شدن تمرین ما هم پیوستیم به جمع دوستان..
در مجموع فکرکنم از تمام مشاور موقت های مدرسمون بهتر بود ...
تمرین بیست و یک روزمون رو از امروز آغاز میکنیم باشد که جواب دهد 🙏🙏
پ.ن :خونه ی ما از مدرسمه ی من خیلی دوره...یه چیزی حدود یک ساعت و نیم اینا ..
ازاونجایی که سه سالِ محصل همین مدرسه ام تقریبا همه میدونن که من مسیرم خیلی دوره...
اینه که روزایی که بابام مجبوره تا عصر شرکت بمونه ،معمولا با مدیر جان خانوم _ش_ میام...
امروز بهم گفت با خانوم _ج_ دبیر عربی مون ،برو که من کار دارم...
هیچی دیگه تو هوای استخون سووووز امروز مشهد تو تعارف و این داستانا هرچی گفت بزار برسونمت تا خونه گفتم نهعهه ابداااا اینا اینجا اتوبوس هر پنج دقیقه میاددد
نیم ساعت یه لنگه پا منتظر اوتوبوس بودم😨😨😨