سلام بر بیست و دو

در واپسین دقایق روز پر خیر و برکت تولدم ،اگر از از اولین ساعات بیست و دو سالگی پرسیده باشید باید بگم راضی کننده گذشته ،

قدم های اساسی وخوبی رو برداشتم که خیلی خوشحال کننده ست.

امروز ، ایمیلی رو به مناسبت تولدم دریافت کردم از طرف خودم که چندماه پیش نوشته بودم و باید بگم حسن ختام خوبی برای تولدم بود.

الان هم دیگه تولد بازی رو کنار گذاشتم؛ برنامه ی فردا رو نوشتم و یکم به درسام رسیدم و یک نذر کوچیک کردم برای اتفاقی که به شدت دلم میخواد به واقعیت بپیونده.

 

 

ربنا آتنا آل وی وانت

به تویی که بزرگترینی از منی که کوچکترینم ، سلام.

تو فقط میدونی دقیقا تو فکر و خیالات من چی میگذره ، ای کسی که میتونم باهاش همونجوری حرف بزنم که با خودم حرف میزنم.

ولی خواستم به تاریخ اول پاییز نود و نه ، به صورت مکتوب بنویسم که چی میخوام.

ادامه نوشته