کاش سوگندی نبودم که همه‌ی اینها رو از سر گذرونده؛ کاش بعد از ۶ آذر پارسال، هیچ ۶ آذری رو نمی‌دیدم، که نشسته بودم تو قطار و با اون شونزده/هفده ثانیه‌ای که برام خونده بودی کلی گریه کرده بودم و بعدش تو زنگ زده بودی. کاش هنوز بعد از گریه‌های طولانی تو زنگ میزدی. کاش سوگند و یاسین بودیم. سوگند و یاسین پارسال، نه کسایی که چیزهای بدی رو سر گذروندن.