زلزله ی‌امروز..

زنگ تفریح خورده بود ولی همچنان تو حیاط بودیم...که زمین زیر پامون لرزید و همه یهو دویدن تو حیاط...

بعد از اون یک عالمه پس لرزه اومده که حتی یکدونش هم حس نکردم...

ظهر هم با استدلال اینکه اگه قرار به مردنه نمی تونیم ازش فرار کنیم حول و حوش دو ساعت اینا خوابیدم...

اما الان میبینم که کلی توصیه ی ایمنی و اینا داره میاد تو تلگرام ..و کلی اسکان اضطراری و

 

زلزله ی صبح مشهد فقط پنج دهم ریشتر کمتر از زلزله ی بم بود...شک ندارم حواس امام رضا بدجور بهمون بوده...

دعا کنید برای تمام کسایی که تو مرکز زلزله بودن...

یه مسلمون لطفا

این دو سه روز اخر تعطیلات مهم ترین مبحث مورد بحث گروه تلگرام کلاسمون

ابروهای هنوز در نیومده

ناخون هایی حیف برای کوتاه شدن...و از این داستاناس...

فاطمه اومد گفت جوابای فیزیک و شیمی بفرستین من نمی تونم هم زمان هم استرس اخراج شدن(واسه ابروهاش..)داشته باشم هم استرش مشقا رو..براش فرستادم....گفت اووووو شیش مگ؟؟؟؟؟😐😐

 

گفته بودم واسه گل نرگس اینا...نبود‌‌....نداشتن‌‌‌‌....نشد...(اه)

عمه بزرگم اومد...به قول خودش واسه دیرکردش بیشتر از همیشه عیدی داد...

دیگه اینکه دارم کتاب اتاق رو‌ میخونم...از زبون یه بچه پنج ساله س...میگفت :اگه من کیک بودم قبل از اینکه کسی منو بخوره ،خودم خودمو میخوردم..(.دوسش دارم)

یه مسلمونی به من بگه چه جوری عکس بزارم...از اینا که مینویسن کلیک بعدمیزنی روش عکس باز میشه...

 

سال نو مبارک...

روزایی که از ۹۶ گذشته ،امیدوارم کرده به داشتن یک سال خوب...

تقریبا پنج‌ساله که دعا و آرزوی کل خانواده از سال تحویل و تولد هاشون و هرجایی که میگن آرزوها مقبول میشه ،یه چیزه مشخصه...

خیلی خیلی امیدوارم که میفته این اتفاقی که پنج ساله منتظرشیم ،امسال...

دیگه اینکه عمه ی بزرگ امسال گذاشت رفت مسافرت ،کل برنامه های منو واسه عیدی هام مختل کرد...

عروسی هم خوش گذشت...

دریغ از یه روز درست و حسابی درس خوندن تا الان...خدا خودش به خیر کنه...

به من دوسال مسافرت نرفته و در حال پوسیدگی،قول یک سفر یکی دو روزه

 به همین اطراف داده شده...