سامان جانمان...
امروز یادم اومد که من در مورد سامان چیزی ننوشتم اصلا...
تو اولین پست های وبلاگ توضیح دادم که خواهرم بارداره..و یه پسر تو راه داره...اون روزا قرار بود اسمش یزدان باشه...اما خواهرم خواست که سامان باشه...یعنی مایه ی آرامش...
خلاصه که یه موجود با ۵۱سانت قد و سه کیلو وزن چه دلبری ها که نمیکنه برامون...
.
.
.
.
و دیگه اینکه امتحان فیزیک رو خیلی خوب دادم ...خداروشکر..
واسه من و ادبیاتی که هیچ جوره آبمون تو یک جوب نمیره دعا کنید...
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۶ ساعت 16:6
توسط ....
|