دست چپ و راستتون رو قاطی نکنید
ببخشید بوفه کجاست؟
حتی سرشم بلند نکرد،گفت بالا سمت راست
چند بار پیش میاد که یک مرد بزرگ دست چپ و راستش رو اشتباه کنه؟
اشتباه کرد..
بوفه سمت چپ بود
اما تمام مدتی که سمت راستِ طبقه ی بالا دنبالش میگشتیم ،صدای قانون منو برده بود تو خیال...
کلاسای موسیقی بودن ،بالا سمت راست نه بوفه...
من صدای این ساز خارق العاده رو از صد فرسخی میشناسم...
الف صدام میکرد ،اما من هنوز تو رویای روز هایی بودم که کنکور تموم شده،رفتم موسسه که دوست دارم اونجا موسیقی یاد بگیرم
و دارم خاطرات تمام روزهایی که تو همون موسسه فراگیر زبان بودم رو یادآوری میکنم...
دیگه الف چیزی که میخواست از بوفه خرید ،برگشتیم سر درس و نشد که دنباله دار بشه رویای قشنگم
اما تمام یک ربع پیاده روی تا پایانه
و دوبار از اول تا اخر رفتن پایانه برای پیدا کردن ایستگاه جدید اوتوبوس مورد نظر
و همه ی بیست دقیقه تا خونه
تو رویاهام بودم
وقتی راننده گفت میدون...
پرت شدم تو واقعیت
شدم سوگندی که یک دستش ساک ظرفای ناهارشه
شونه ش داره از سنگینیه زیاد کیفش رو به شکستگی میره
و جلد دوم فیزیک پایه دستشه...
چه قدر دورن و نزدیکن روزهایی که میخوام داشته باشمشون...
منم یک روزی به قشنگی صدا،قانون میزنم
شنبه به اقای متصدی میگم که بوفه بالا سمتِ چپِ